چه کسی خداوندگار را کشت و بر سر مزارش فاتحه ای خواند؟ خداوندگار را ما کشتیم. خداوندگار را آنهایی که حقیقت جستند کشتند. حال برای نبودنش ناله کنیم ناخن صورت بکشیم فایده ای ندارد خداوند را کشته ایم مرده که بر نمی گردد.

حال در نبودنش چه کنیم در جستجوی چه سرنوشتی باشیم. سرنوشت صادق هدایت یا از هم گسیختگی نیچه ؟ مردن یا زنده بودن ما چه فایده ای دارد وقتی ما معنا را از زندگیمان پاک کردیم. حال با خرد بی خردمان چه کنیم که خداوندی نداریم. لعنت بر آنان که می دانند و بازگو می کنند آگاه می سازند. من به تباهی رسیدم و خداوندی که نیست را می پرستم مانند یک مالیخولیایی. از چهارچوب خارج شدم و از عزل به عدم رسیدم و راهی گم کردم که نور خورشید هم از تاریکی آن نمی کاهد. البته راهی که نبود و راهیابی که خود راه گم کرده بود.

لذت زندگیی برایم باقی نمانده و سنگ قبری نیز نمیخواهم تنها حقیقتی که میدانم حقیقتی به نام طبیعت است که آن نیز با عصاره ای به نام بی رحمی و ناملایمتی زنده است. 

مانند فاحشه ای شدم که در عوض پول فقط از مشتری مشت تحویل گرفتم. و فهمیدم زمانی که انسان گریست که تنها حقیقتش بر روی ابهام قرار گرفت و پایان...

کولی